نگران نباشید ، این امتحان تاریخ نیست! به جای آن مایلم از شما دعوت کنم مفهوم این عبارت را که « یکایک آدم ها برابر و یکسان خلق شده اند » بررسی کنیم. در اولین نگاه اینگونه به نظر می آید که این عبارت یکی از پرمحتواترین حقایقی باشد که انکار آن کم و بیش ناممکن است. اما سوال این است که چند نفر از ما با دیگران بر طبق این اصل رفتار می کنیم؟ آیا ما با استفاده از این اصل که « همه ی آدم ها برابر و یکسان خلق شده اند » زندگی و کارهایمان را پیش می بریم؟ اغلب مواقع اعمال ما نشان می دهد که در واقع به این اصل اعتقادی نداریم. من خود نیز اعتراف می کنم که کمتر از آنچه باید از این اصل تبعیت می کرده ام و در این مورد کوتاهی کرده ام.

دیدگاه معنوی

تصور کنید زندگی تان روی کره ی زمین به پایان رسیده است. ناگهان، شما با خدا رو به رو می شوید و او نیز به شما می گوید : « در سرتاسر عمرت با کسانی که از مال و منال و جاه و مقام برخوردار بودند بسیار بهتر از کسانی که ثروت یا منزلت اجتماعی کمتری داشتند رفتار کردی. تبریک می گویم! به نظر می رسد حواست بوده که من هم روی هر کسی ارزش یکسان نمی گذارم و آن هایی را که به دارایی های بیشتر و دفترهای اداری وسیع تری دست یافته اند، بیشتر مورد لطف و عنایت خود قرار می دهم.»

آیا باور می کنید روزی چنین حرفی بشنوید؟ نه، چون با تمام وجود می دانید که همگی آدم ها برابر و یکسان خلق شده اند.

حالا، این اصل چگونه در دنیای واقعی صورت پیدا می کند؟ در ادامه چندین مثال آمده است:

گردهمایی های شغلی و حرفه ای

در یک گردهمایی حرفه ای، ناگهان خانمی که مخاطب شماست شخصی را می بیند که از قرار معلوم احساس می کند «مهم تر » از شماست، ناگهان گفت و گو با شما را برای نزدیک شدن به آن شخص به اتمام می رساند. رفتار آن خانم چه احساسی در شما ایجاد می کند؟ ممکن است اینگونه فکر کنید که «حساب، حساب است، کاکا برادر » و هر کس برای این به این قبیل گردهمایی ها می آید که مشتریان جدیدی پیدا کند نه اینکه گپ بزند. ولی با این حال نگرش او مبنی بر این است که «همه ی آدم ها یکسان نیستند » و رفتار او عملی زشت تلقی می شود که به نوعی بی ادبی است.

البته منظور من این نیست که در چنین گردهمایی هایی با هر کسی به اندازه ی یکسان وقت صرف کنید. اما باید با همه به طور یکسان رفتار کنید و در قبال آن ها صداقت و ادب به خرج دهید. با چنین کاری نه تنها نسبت به خود احساس بهتری پیدا خواهید کرد بلکه به دیگران نیز تفهیم می کنید که با شما چگونه رفتار کنند. هر چه بکارید، همان را برداشت خواهید کرد. اگر به دیگران احترام نگذارید آن ها هم به شما احترام نخواهند گذاشت.

روابط متقابل با همکاران

آیا می توانید صادقانه بگویید که در محیط کارتان، به همه به یک اندازه احترام می گذارید؟ آیا تماس تلفنی رئیس هیئت مدیره به همان اندازه مهم است که تماس تلفنی یک «کارمند ساده»؟ آیا شما توجه تام و تمام خود را معطوف بعضی ها می کنید، در حالی که به بعضی دیگر اهمیتی نمی دهید؟ همیشه توجیه رفتار نابرابر با مردم آسان است… مگر زمانی که خودتان در معرض چنین رفتاری قرار بگیرید.

سوال این است که چرا ما با مردم به طور یکسان رفتار نمی کنیم؟ در ادامه دو دلیل عمده ذکر شده است:

۱-نفس

نفس شما دیگران را اینگونه می بیند که «جدا» از شما هستند. شما احساس می کنید باید خود را با دیگران مقایسه کنید و همیشه هم در «راس» قرار گیرید. نفس، باعث می شود شما اینگونه باور کنید که با «برتر» دانستن خود از دیگران، شاد خواهید بود. البته، این باور جدا از اینکه چقدر خشنودی به دست آورده باشید، خشنودی و رضایت پایدار به ارمغان نمی آورد. مطمئن باشید همیشه کسی وجود دارد که بیشتر از شما پول در می آورد، جذاب تر از شماست یا موقعیت و مقامی بالاتر از شما دارد.

۲-پول

ما احساس می کنیم که اگر با «از ما بهتران» رفتار بهتری داشته باشیم، زودتر پیشرفت می کنیم و پول بیشتری به دست می آوریم چرا که آن ها از قدرتی برخوردارند که می توانند به ما پاداش دهند. متاسفانه بر این باوریم که آن دسته از اشخاصی که (در محل کارمان) همسطح ما یا پایین تر از ما هستند تاثیر ناچیزی در شکل دادن سرنوشتمان دارند. البته ممکن است شما با «نابرابر» رفتار کردن با مردم پول بیشتری به دست آورید، اما آیا این میراثی است که می خواهید از خود به جا بگذارید؟ آیا می توانید به راستی زندگی تان را بین «کار» و «دیگران» تقسیم کنید و هنگامی که نقش «حرفه ای» خود را ایفا می کنید، یکسان برخورد نکردن با دیگران را موجه جلوه دهید؟

پدر من که هم اکنون در قید حیات نیست، چند درس مهم زندگی را به من آموخت. او با موعظه کردن به من آموزش نمی داد. او به سادگی با مثال زدن و سرمشق بودن مرا راهنمایی می کرد. پدر من برای وجهه ی اقتصادی و اجتماعی اهمیت ناچیزی قائل بود. او همان قدر که از صحبت با مدیران ارشد لذت می برد، از صحبت با سرایداران نیز لذت می برد. پدر من صرف نظر از موقعیتی که هر فرد داشت، علاقه ای خالصانه به همگان داشت و مایل بود از خانواده و پیشینه ی آن ها بداند. او به همه احترام می گذاشت و به هیچ کس به دیده ی تحقیر نگاه نمی کرد. پدر من زندگی خوبی داشت. آیا او با توجه بیشتر به افراد «مهم» می توانست پول بیشتری به دست آورد؟ شاید. اما او این روش را انتخاب نکرد و در عوض ترجیح داد کمی کمتر پول درآورد ولی با دیگران به شایستگی رفتار کند.

این هفته را محض آزمایش، به کسانی که سر راهتان قرار می گیرند به دیدی متفاوت نگاه کنید. هر کسی را که ملاقات می کنید، از گدای خیابان یا نظافتچی شرکت تان گرفته تا رئیس هیئت مدیره تان را عضوی از یک خانواده ی انسانی برابر ببینید. تمامی این مخلوقات را خداوند خلق کرده است.

مقالات پیشنهادی:

چگونه بدبختی و مصیبت به موفقیت ما خدمت می‌کند : ۷ درس ارزشمند مصیبت / جف کلر

موفقیت در روابط : از «قاتلان ارتباط» پرهیز کنید

بهترین روش برای برخورد با انتقاد

برای حمایت از ما این مقاله را با دوستان خود نیز به اشتراک بگذارید. با تشکر