بیشتر افراد به دوستان خود توصیه می‌کنند که باید به ترس‌های خود توجه کنند و به نوعی از آن‌ها فرار یا زندگی خود را با این ترس‌های بی‌اساس منطبق کنند، اما اگر بتوانید خودتان را از زندان این ترس‌ها برهانید به انسانی غیر قابل مهار تبدیل خواهید شد که رسیدن به هر هدفی برایش سهل و آسان است.

خوب، برای اینکه بتوانید کارهای خود را انجام داده و به هدف‌های خود برسید و در عین حال احساس آزادی و غرور کنید باید بر ترس‌های خود چیره شوید. بهتر است بدانید که وجود این ترس‌ها یکی از ملزومات جهان هستی ست زیرا دنیای بدون ترس به مراتب خطرناک‌تر و کم ارزش‌تر است و زندگی در آن فاقد هیجان و دلواپسی‌های معمول است.

توجه به این نکات باعث می‌شود که خودمان را برای همیشه از این آرزو که ای کاش هیچ ترسی وجود نداشت برهانیم و ترس‌ها و دودلی‌هایمان را به عنوان یک دوست قلمداد کنیم اما چرا باید این کار را انجام دهیم؟ چرا ترس‌های ما بهترین دوستان ما هستند؟ در این مقاله در قالب ۳ دلیل به توضیح و تشریح پاسخ این سؤال می‌پردازیم:

۱-ترس بهترین راهنمای ما به سوی فرصت‌هاست.

درباره‌ی این دلیل خوب فکر کنید. آیا وقتی دختر یا پسر رؤیاهای خود را می‌بینید دلشوره می‌گیرید و زبانتان بند می‌آید، یا وقتی که فردی نه چندان جذاب را ملاقات می‌کنید، کدام؟ کدام ترسناک‌تر است، سخنرانی و ارائه‌ی ایده‌ی خود در برابر مدیرعامل شرکتتان یا صحبت کردن در مقابل دوست‌های صمیمی و قدیمی‌تان؟

کدام احساس بدتر است، شکست در شغل رؤیایی‌تان یا بازنده شدن در کاری موقتی که اصلاً به آن علاقه‌ای ندارید؟(نکته: به همین دلیل اکثر انسان‌ها به دنبال آرزوها و رؤیاهای خود نمی‌روند، خیلی ناراحت کنندست، نه؟) وجه اشتراک این موقعیت‌ها چیست؟ ترس به شما نشان می‌دهد چه چیزی برایتان مهم است و به آن اهمیت می‌دهید. اگر ترس وجود نداشت و شما را راهنمایی نمی‌کرد، اصلاً متوجه خواسته‌های اصلی خود نمی‌شدید. پس وجود ترس‌ها خیلی هم بد نیست، درسته؟

۲-ترس به ما انگیزه‌ی لازم برای اقدام و عمل می‌دهد.

این طور به این دلیل نگاه کنید که اگر اجداد ما زمانی که یک ببر آن‌ها را دنبال می‌کرد نمی‌ترسیدند و فرار نمی‌کردند، زنده نمی‌ماندند، تولیدمثلی صورت نمی‌گرفت و اکنون من و شما وجود خارجی نداشتیم.

در حال حاضر ما با خطرات جدی فیزیکی مانند یک ببر گرسنه رو به رو نیستیم اما ترس ناشی از این خطرات خود را به انواع جدیدی مانند ترس از رئیس بدخلق در محل کار، مشتری‌های عصبانی یا صحبت‌های عمومی تبدیل کرده است. در این موارد هم وجود ترس به ما انگیزه‌ی لازم برای اقدام در جهت پیروزی و زنده ماندن در مواقع سختی و فشار را می‌دهد. در چنین مواردی باید مغز تنبل خودمان را فریب دهیم و کار مفیدی انجام دهیم. شاید پرتاب درست نیزه کار ببر گرسنه را یک سره کند اما در برابر رئیس و مشتری عصبانی اصلاً انتخاب جالبی نیست.

خوب، چه کار باید بکنیم؟ چند بار ارائه خود را تمرین کنید و از عالی بودن لباس و سایر جزئیات خود در زمان جلسه مطمئن شوید. در محل کار با افراد مناسب شبکه‌سازی کنید تا از وقایع پیش رو آگاه شوید و خودتان را برای مواجهه با مشکلات آماده کنید. خودتان را برای رو به رو شدن با یک مشتری بداخلاق و عصبانی آماده کنید و اگر لازم بود با همکاران خود طرحی به عنوان طرح پشتیبان برای مواقع اضطراری تهیه کنید. اجازه دهید ترس انرژی و انگیزه‌ی لازم برای انجام کاری که باید انجام شود را برایتان مهیا کند و سبب زنده ماندن (پیروزی) شما در چنین موقعیت‌هایی شود.

۳-ترس به ما ثابت می‌کند که زنده هستیم.

چرا ترن هوایی و فیلم‌های ترسناک را دوست داریم؟ چون هر دو با استفاده از یک روش ایمن و کنترل شده ما را می‌ترسانند.

هیجان چیست؟ انجام کاری ترسناک و زنده‌ ماندن. اصولاً بدون ترس هیجانی وجود ندارد. ارتباط ترس و هیجان رابطه‌ای ابدی و ناگسستنی ست. حتی تصور زندگی بدون هیجان هم کسل کننده ست. آیا ارزش دارد به دلیل فرار از ترس‌ها بخواهیم هیجان‌هایی که دلیلی بر زنده بودنمان است را ترک کنیم؟ من که این طور فکر نمی‌کنم.

سخن آخر اینکه ترس شما را به سوی آنچه که واقعاً برایتان مهم است راهنمایی می‌کند، به شما انگیزه لازم برای اقدام در جهت افزایش شانس موفقیت و پیروزی را می‌دهد و در نهایت با ایجاد حس اضطرار سبب زنده ماندن شما در جنگ علیه اژدهای پر قدرت باورهای محدودکننده‌تان می‌شود. همه‌ی این‌ها فقط از یک دوست برمی‌آید و فکر می‌کنم همه‌ی ما به این دوست نیاز داریم.

طرز فکر شما راجع به ترس‌هایتان چیست، دوست‌اند یا دشمن؟

برای حمایت از ما با دوستان خود نیز به اشتراک بگذارید.