وقتی برای اولین بار با داستان شازده کوچولو مواجه شدم، پذیرفتم که یک داستان کودکانه است. تصاویر خام و آماتوری داشت که شبیه به نقاشی‌های کودکان خردسال بود. شخصیت‌های این داستان شامل یک روباه، مار، خلبان و یک شازده کوچولوست. اما زمانی که شروع به مطالعه کتاب کردم، متوجه شدم که این داستان فقط درباره گیر افتادن خلبانی در بیابان با یک پسر مرموز و مبهم نیست.

این داستان درباره سفر من به بزرگ‌سالی بود و این که زندگی من چقدر تغییر کرده بود زیرا فراموش کرده بودم به خاطر چیزهای کوچکی که مرا خوشحال می‌کرد قدردان و سپاس گذار باشم. مرور کتاب به من حس تازگی داد و خواندن آن بسیار روشن گر و الهام بخش بود.

در این مقاله ۵ مورد از بهترین درس‌هایی که من از این کتاب آموختم را بیان می‌کنم.

اما او همیشه جواب می‌داد «این یک کلاه است». بعد من نمی‌خواستم در مورد مارهای بوا یا جنگل‌ها یا ستاره‌ها صحبت کنم. دوست داشتم خودم را جای او بگذارم و در مورد پل و گلف و سیاست و کراوات حرف بزنم؛ و من بالغ خوشحال بودم که چنین فرد منطقی و معقولی را می‌شناختم.

چه فرقی بین یک کلاه و یک مار بوا است؟ تفاوت در دیدگاه و طرز فکر است.

وقتی کودکی یک مار نقاشی می‌کند، افراد بزرگ سال آن را یک کلاه می‌پندارند. بزرگ شدن حالتی ذهنی و خیالی است. کودکان خلاق هستند و قوه تخیل بسیار فعال و نیرومندی دارند در حالی که افراد بالغ در زندگی روزمره گیر افتاده‌اند و تنها به اعداد و ارقام علاقه‌مندند.

باید خلاقیت و استفاده از قوه تخیل را کنار بگذاریم زیرا دیگر بزرگ شده‌ایم، بزرگ شده‌ایم زیرا قوه تخیل و خلاقیت درونی خود را کنار گذاشته‌ایم. زندگی تنها ۵ روز در هفته، روزی ۹ ساعت کار نیست، زندگی سرگرمی داشتن، لذت بردن و انجام کاری ست که عاشقش هستیم. این یعنی زندگی حقیقی و گذران عمر به بهترین شکل ممکن.

افراد بالغ عاشق اعداد و ارقام هستند. وقتی به آنها میگویی دوست جدیدی پیدا کرده ای، هرگز سؤالی درباره موضوعات و مطالب اصلی از تو نمیپرسند. هیچ وقت به تو نمیگویند : صدای او چطوری است؟ چه بازی را بیشتر دوست دارد؟ دوست دارد کلکسیونی از پروانه های متفاوت داشته باشد؟ در عوض، میپرسند : چند سالش است؟ چند تا برادر دارد؟ وزنش چقدر است؟ پدرش چه مقدار درآمد دارد؟ فقط با این اعداد و ارقام فکر میکنند دیگر همه چیز را در مورد او میدانند.

در دنیای بزرگ سال‌ها، هر چیزی کمی و قابل اندازه گیری است. از کار تا اجتماع، کاملاً بازی اعداد و ارقام شده است. ما بر اساس آمار و نمودارها ماشین‌های چاپ می سازیم. مردم بر اساس تجزیه و تحلیل کمی قضاوت می‌کنند نه بر اساس شم و احساسات انسانی.

جهان به دلیل وسوسه نسبت به اعداد، ارقام، مواد و عناصر گوناگون خسته کننده و کسالت بار شده است. فراموش کرده‌ایم که زندگی چیزی بیش از بازی شمارش است. در مورد کیفیت است. موفقیت تنها به معنای رسیدن به ثروت و شهرت نیست، بلکه درباره یافتن شادی و سرور در کارهایتان است.

او جواب داد «همه مردم ستاره دارند.»، اما آنها برای افراد مختلف یکسان نیستند. برای کسانی که مسافر هستند، راهنما میباشند. برای دیگران ستارهها چیزی بیشتر از چراغهای کوچکی در آسمان نیستند. برای افرادی که دانشمند هستند، ستارهها مسئله و مشکل میباشند. برای تاجران، ستارهها ثروت و دارایی هستند. اما تمام ستارهها خاموش و ساکت اند، شما و تنها شما، صاحب ستارههایی هستید که هیچ کس دیگری نمیتواند آنها را داشته باشد.

وقتی به آسمان نگاه می‌کنید، ستاره های بیشماری را می‌بینید. این ستاره‌ها نشان دهنده چیزی ست که در زندگی برای ما ارزشمند و حیاتی است.

افراد مختلف با دیدی متفاوت به دنیا می‌نگرند. ستاره ای که انتخاب می‌کنید، نشان دهنده چیزی ست که شما در زندگی تان گرامی می‌دارید. اما شخص دیگری ممکن است ستاره‌ی دیگری را انتخاب کند زیرا ارزش‌های او با شما متفاوت است.

بهتر است برای چیزهایی ارزش قائل باشیم که نزدیک به آرمان‌های قلبی مان، جاه طلبی و مردم باشد. شاید دیگران موافق نباشند، مهم نیست، این زندگی شماست. این‌ها کارهایی است که تصمیم گرفته‌اید انجام دهید و چیزهایی که مصمم شده‌اید در زندگی‌تان گرامی بدارید و برایشان ارزش والایی قائل باشید. ستاره های دیگران را دنبال نکنید، آرمان خودتان را دنبال کنید و در نهایت رویاهایتان به واقعیت تبدیل خواهد شد.

«اگر بخواهم با پروانهها آشنا و مأنوس شوم، باید حضور چند کرم را تحمل کنم.»

پایداری مستلزم صبر و شکیبایی است. بردباری در برابر یک کرم مانند این است که مجبور باشید تا ابدیت صبر کنید. اما اگر می‌خواهید موجودی به زیبایی پروانه را ببینید، مجبور هستید که حضور کرم‌ها را تحمل کنید.

بسیار شبیه به داستان جوجه اردک زشت است، زیرا او در پایان به «قوی بسیار زیبایی» تبدیل شد. در زندگی‌مان زمانی که یک کرم … زشت، خجالتی و ترسو هستیم مجبوریم به کوچکی یک نقطه باشیم. رشد و بلوغ فرآیندی کند است، اما اگر صبور باشیم و بر روی آن کار کنیم، روزی خواهد رسید که به «قویی زیبا» تبدیل شویم. تنها کافیست باور کنیم که درون مان پروانه ای زیبا منتظر تولد و نمایان شدن است.

«زیباترین چیزها در جهان قابل دیدن یا لمس کردن نیست، فقط با قلب مان میتوانیم آنها را حس کنیم.» اکنون این راز من است، خیلی ساده است : شما تنها با قلبتان میتوانید چیزی را به وضوح ببینید، نکته اصلی داشتن چشم دل (بصیرت) است.

اعتقاد داشتن به آن برای استفاده از این نقل قول عاشقانه امری بسیار واجب و ضروری است. اما اگر بارها و بارها آن را بخوانید، خواهید فهمید که مطالبی بیش از عشق درون آن جای گرفته است.

قلب نه تنها شامل مطالب و موضوعات مربوط به عشق است، بلکه شامل سوخت لازم برای روح است، الهام بخش و ترغیب کننده. هنگام بلوغ، هر روز به دنبال چیزی هستیم. اما آن را نمی‌یابیم، زیرا اصلاً نمی‌دانیم به دنبال چه هستیم. به عنوان انسان، باید ابتدا قلب مان را جست و جو کنیم و دقیقاً بدانیم چه در درون آن است. دانستن این که قلبتان چه می‌خواهد بزرگ‌ترین انگیزه برای موفقیت است.

خط‌های این کتاب واقعاً نیازی به توضیح ندارند. این کتاب شامل کلمات ساده و جملات گویاست. با ذهنتان آن را نخوانید، با قلبتان بخوانید، خواهید دانست که درباره زندگی است، درباره شماست. دوباره آن را بخوانید. تعجب خواهید کرد که زندگی در چشمان شازده کوچولو چقدر ساده و زیباست.

این کتاب را خوانده‌اید؟ چه مطالبی از آن آموخته‌اید که زندگی‌تان را تحت تأثیر قرار داده است؟اگر تا الآن داستان شازده کوچولو را مطالعه نکرده‌اید شاید الآن زمان مناسبی باشد، نه؟

 تجربه خودتون از مطالعه این داستان زیبا رو برام کامنت کنید.