همانطور که شاید حدس زده باشید، من عاشق فیلم‌های ورزشی هستم. گویی آن‌ها روح آدمی را تسخیر می‌کنند و الهام بخش انسان برای انجام کارهای عالی و بزرگ هستند؛ و آن‌ها همیشه داستانی را روایت می‌کنند که به نحوی دیگر امکان نداشت از آن مطلع شویم.

این فیلم بر اساس داستانی واقعی ساخته شده و در مورد جی بی برنستاین، یک نماینده ورزشی است که زمانی بسیار موفق بود و حالا از رقبای بزرگ‌تر و باهوش تر خود عقب مانده است. اگر جی بی فوراً کاری نکند، او و همکارش (با بازی آصف ماندوی) باید کسب و کار خود را برای همیشه تعطیل کنند.
یک شب که جی بی در حال تماشای کریکت از تلویزیون هند بود، ناگهان ایده ای به سرش می‌زند: چرا به هندوستان نرود و ستاره بعدی دنیای بیس‌بال را آنجا کشف نکند؟ بنابراین جی بی راهی بمبئی می‌شود و یک همراه بداخلاق ولی بااستعداد (با بازی آلن آرکین) را با خود می‌برد.
او یک مسابقه تلویزیونی به نام «بازوی میلیون دلاری» در سطح کشور هند راه می‌اندازد و ۴۰ هزار نفر در این مسابقه شرکت می‌کنند و در نهایت دو فینالیست ۱۸ ساله به نام‌های رینکو و دینش (سوراج شارما و مادور میتال) به دور نهایی می‌رسند. جی بی این دو نفر را به ایالات متحده می‌برد تا آن‌ها را بدست تام هاوس (با بازی بیل پکستون) مربی افسانه ای بیس‌بال بسپارد. هدف آن‌ها این است که این دو پسر را وارد یکی از تیم‌های لیگ برتر کنند.

سرانجام، رینکو و دینش به عضویت تیم Pittsburgh Pirates در می‌آیند. به عنوان بیننده به همان اندازه ای که برای این دو بازیکن برای کسب چنین تجربه ای شادمان هستم، برای این نماینده ورزشی یعنی جی بی برنستاین نیز خوشحالم.

برای جی بی برنستاین یافتن و نمایندگی بازیکنان بیس بال دانشگاهی و برتر در آمریکا به مراتب آسان‌تر بود… او سال‌ها به همین علت موفق بود. او ریسک کرد و به هند رفت نه تنها برای اینکه استعداد های کشف نشده را بیابد، بلکه می‌خواست یک ورزش را به میلیون‌ها نفر معرفی کند.

برنستاین حرفه و اعتبار خود را برای این مسابقه تلویزیونی به خطر انداخت که می‌توانست با شکستی تلخ خاتمه یابد.

برنستاین می‌گوید : مانند هر کارآفرینی، باید قادر باشید با سختی‌ها مقابله کنید و کارشناسانی را در اطراف خود داشته باشید که دائماً به شما بگویند ایده‌تان بد یا به اندازه کافی خوب نیست. هر کس که با او صحبت کردیم – افرادی از دیگر تیم‌های لیگ برتر، لیگ‌ها، شرکت‌های محصولات ورزشی و دیگر نمایندگان ورزشی – به ما این نکته را گوش زد کردند که ایده شما بسیار وحشتناک است و هیچ شانسی برای موفقیت ندارد. با این حال، تلاش‌های او به نتایجی استثنایی ختم شد که با هیچ از یک از استاندارد های معمول هم خوانی نداشت. داستان او در ابتدا به یک کتاب تبدیل شد و بعد هم فیلمی از زندگی او ساخته شد؛ و اکنون بیس بال در شهرهای سرتاسر هند پذیرفته شده و بازی می‌شود.

Million Dollar Arm Film Poster

اما در مورد ریسک‌هایی که هیچ گاه موفق نشد چه می‌گویید؟ برنستاین یک شبه به چنین جرات و شجاعتی دست نیافت. مطمئن هستم که او زمان زیادی را در پی یافتن فرصت‌های مناسب صرف کرده است. برای یافتن بازیکن‌های با استعداد از هتلی به هتل دیگر رفته است و در نهایت نیز نتیجه ای به دست نیاورده و با شکست مواجه شده است. این‌ها ریسک‌هایی هستند که او را هیچ گاه مغرور نکرد و شکست‌هایی که متحمل می‌شد هرگز او را از آرمانش دور نمی‌کرد بلکه به او شجاعتی برای ریسک بعدی داد. برنستاین به موفقیت خود ایمان داشت و باور او مانند چراغی هدایت گر او به سمت موفقیت بود.

برنستاین می‌گوید : بخشی از ریسک به شناسایی راهی که به تکامل کارتان ختم می‌شود باز می‌گردد. خودم را به گونه ای تربیت کرده‌ام که به چیزهای جدید به عنوان یک خطر نمی‌نگرم، بلکه آن‌ها را به عنوان فرصت‌هایی نو و تازه می‌بینم.

افراد بزرگ قدرت ریسک را به خوبی درک می‌کنند – ریسک حساب شده – و موفقیت‌هایشان گواهی بر این مدعاست. برنده‌ها اجازه نمی‌دهند ترس‌ها و تردیدهایشان آن‌ها را کنترل کنند و هرگز در دام ناامیدی‌های خود گرفتار نمی‌شوند. اگر شکست بخورند، از آن درس گرفته و به سرعت به سراغ کار بعدی می‌روند. تمایل برنستاین برای مواجه شدن با احتمال شکستی تحقیر آمیز و در آغوش کشیدن چالش‌ها، نکته ای است که در نهایت پیروزی و موفقیت او را تضمین می‌کند.

عبارت مهم در اینجا «ریسک حساب شده» است. افراد موفق قبل از اینکه قدم به بیرون از منطقه آسایش و راحتی خود بگذارند در مورد گزینه های مختلف به خوبی فکر می‌کنند. این به معنای عجول بودن یا غیر مسئول بودن نیست، بلکه کاملاً متضاد با این طرز فکر است.

برنستاین ریسک جالبی کرد، اگر می‌خواهید موفق شوید باید از منطقه آسایش خود خارج شوید و کاری مشابه انجام دهید. این‌ها خطراتی هستند که ما حاضر به پذیرفتن و انجام آن‌ها هستیم، که شاید نتیجه آن‌ها فرصتی عالی برای ما باشد.

حوزه‌هایی از زندگی شخصی و شغلی خود که می‌توانید ریسک‌های بیشتری را در مورد آن‌ها انجام دهید جستجو و ارزیابی کنید. ممکن است چه چیزهایی را از دست بدهید؟ دست آوردهای شما چه خواهد بود؟ اگر پاداش احتمالی با ارزش‌تر از ریسکی بود که باید بپذیرید، ادامه دهید و این فرصت را غنیمت بشمرید. تمایل شما برای اشتباه کردن یا شکست خوردن می‌تواند پیروزی بزرگی برایتان به ارمغان آورد.

اغلب با خود فکر می‌کنیم که ریسک کردن چیز بد یا نامناسبی است. به عنوان انسان، تمایل داریم به چیزهایی که برای ما آشنا یا قابل پیش بینی هستند بچسبیم. موضوعاتی را دوست داریم که بر آن‌ها کنترل داشته باشیم – به هر حال این هم به نوعی خودفریبی است. نیاز به «امنیت و آسایش» دقیقاً چیزی است که اکثر افراد را از داشتن زندگی سعادتمندانه و شاد محروم می‌کند. توهم امنیت می‌تواند چشمان شما را نسبت به فرصت‌های بزرگی که درست در مقابلتان هستند نابینا کند.

به قضاوت های دیگران اهمیتی ندهید. اهداف واقعی خود را شناسایی کنید و برای رسیدن به آن ها از جان و دل مایه بگذارید، تنها با این کار می توانید موفقیت و سعادت را در آغوش بکشید.

بدون چالش، هرگز نمی‌توانید به تمام قدرت بالقوه‌ی خود دست یابید. به خاطر داشته باشید، تمام پیشرفت‌ها قابل محاسبه است.

Helen_KellerA

هلن کلر می گوید :

امنیت بیشتر یک خرافه است. نه در طبیعت وجود دارد، و نه هیچ از فرزندان آدم آن را تجربه خواهند کرد. پرهیز از خطر در درازمدت ایمن‌تر از قرار گرفتن در معرض آن نیست. زندگی یا یک ماجراجویی جسورانه است یا هیچ چیز.    

هرگز به خاطر فردی دیگر خطر کرده‌اید، یا زمانی را که فرد دیگری به خاطر شما ریسک کرده را به یاد می‌آورید؟ ریسک «میلیون دلاری» شما چیست؟ دوست دارم داستان شما را بدانم پس لطفاً از قسمت نظرات برای من و دیگر کاربران داستان خود را بیان کنید.