وقتی ۲۱ سالم بود، قلبا باور داشتم فقط یک ایده می‌تواند دنیا را به کلی دگرگون کند.

با این که این ایده خیلی دور از ذهن به نظر می‌رسید، اما اگر سخت تلاش می‌کردم هنوز شانسی برای تحقق آن وجود داشت. حالا شاید بپرسید خب، ایده‌ای که ازش حرف می‌زنی چی هست؟ این ایده در مورد آموزه‌های ارزشمند و سرنوشت‌سازی بود که متأسفانه از سیستم آموزشی ما عمداً یا سهواً حذف شده است.

بعد از مطالعه صدها جلد کتاب متوجه شدم موضوعات مهم بسیاری هستند که هرگز در مدارس تدریس نمی‌شوند. موضوعاتی از قبیل مدیریت زمان، تصمیم‌گیری، کسب درآمد، هدف‌گذاری، ایجاد و توسعه روابط و غیره.

از آنجا که کل زندگی‌ام را به این ایده قدرتمند اختصاص دادم موفق شدم در ۲۴ سالگی میلیاردر شوم. در زندگی شخصی‌ام متوجه شده‌ام ۱۰ راز عجیب و غریب در مورد میلیاردرها وجود دارد که خیلی‌ها از آنها بی‌اطلاع‌اند. به محض این که این ویژگی‌های مشترک میلیاردرها را تشخیص دهید می‌توانید تمام فرصت‌های پیش رو را اهرم کنید و یک شبه ره صد ساله را طی کنید.

۱-دانشجو باشید

در تک تک لحظات اوقات فراغتم حریصانه این موضوعات را مطالعه کردم و به دنبال قواعدی گشتم که با واقعیت همخوانی داشته باشد. وقتی سر کار، باشگاه یا مدرسه می‌رفتم با عشق و علاقه‌ی تمام به برنامه‌های صوتی گوش می‌دادم و تا جایی که در توانم بود به جذب ایده‌ها و راهکارهای مرتبط با این موضوعات می‌پرداختم. هم‌چنین در سال اول این تلاش در ۲۰ سمینار مختلف شرکت کردم.

وقتی به خودم و دیگران نگاه می‌کردم متوجه تغییراتی می‌شدم که در ذهنم در حال رخ دادن بود. فهمیدم اصلاً از جایگاهی که دارم راضی نیستم، اما چطور می‌توانستم آن را تغییر دهم؟ حتی زمانی که در دانشگاه مشغول تحصیل بودم، باور نداشتم دانشگاه پاسخ مناسبی برای خواسته‌هایم باشد، به خصوص وقتی که می‌خواستم کسب و کار شخصی‌ام را راه‌اندازی کنم.

۲-تصمیم بگیرید کاری کنید

باید کاری انجام می‌دادم. فوراً بعد از ترک دوره MBA صدها سخنرانی رایگان برگزار کردم. برای این که حرفم را به گوش مردم برسانم هر کاری از دستم برمی‌آمد انجام دادم. در دو سال اول حداقل در ۵۰۰ رویداد زنده صحبت کردم که بیشترشان رایگان بود.

با اینکه ۷ روز هفته روزی ۱۸ ساعت کار می‌کردم باز هم نگران بودم و از خودم می‌پرسیدم چطور می‌توانم با این روش درآمد داشته باشم. در آن زمان با کارت اعتباری‌ام روزگار می‌گذراندم و کتابم را در سخنرانی‌هایم می‌فروختم. در برخی موارد برای فروش کتابم از این خانه به آن خانه می‌رفتم. ضمناً با فروش برخی محصولات در منزل به تدریج به فرآیند فروش مسلط شدم.

۳-هر کاری لازم است انجام دهید

فکر می‌کردم موفقیت برای افراد مسن است. وقتی هنوز در اویل ۲۰ سالگی بودم مطمئن نبودم که می‌توانم به اهدافم دست یابم. بیشتر اعضای باشگاه مخاطبان ۲ یا ۳ برابر من سن داشتند. فکر می‌کردم آن‌ها خیلی بیشتر از من می‌دانند اما با این حال باز هم تلاشم را ادامه دادم. بعضی وقت‌ها حتی با وجود برف و باران‌های سیل‌آسا ۲ یا ۳ ساعت رانندگی می‌کردم تا به سمینارهایم برسم و برای حضار سخنرانی کنم.

یک بار وقتی برای برگزاری سمینار به نیویورک رفتم، فقط برای یک فرد مسن سخنرانی کردم. وقتی از محل سمینار بیرون آمدم متوجه شدم ماشینم را به پارکینگ منتقل کردند که ۳۰۰ دلار هزینه روی دستم گذاشت. علاوه بر این وقتی فهمیدم پلیس به خاطر پارک غیرقانونی برگ جریمه‌ای ۵۰۰ دلاری زیر تیغه برف پاک کن ماشینم گذاشته خیلی غمگین شدم. کل روز را صبر کردم و بعد از سخنرانی برای این فرد مسن مجبور شدم ۸۰۰ دلار از جیب پرداخت کنم.

۴-هر هزینه‌ای لازم است پرداخت کنید

بین سخنرانی‌هایم وقتی داشتم کتابم را می‌فروختم بدجور در کت و شلوارم عرق می‌کردم. اوضاع وقتی برای فروش کتاب جلوی درب منازل می‌رفتم سخت‌تر می‌شد. ساکنین این منازل بیشتر وقت‌ها حتی بدون این که جواب مرا بدهند، درب را روی صورتم می‌کوبیدند و می‌رفتند. هر ساعت فقط می‌توانستم ۵ تا کتاب بفروشم که واقعاً آمار وحشتناکی بود. در آن زمان میزان سود من از این کار خیلی پایین بود و وظایف و مسئولیت‌ها نیز تمامی نداشت.

بعد مجبور شدم در چهار مکان مختلف ۵ بار سخنرانی کنم. آن روز از ۴ صبح تا ۶ صبح فردا بیدار بودم- یک روز کاری ۲۶ ساعته. هیچ غذا و پولی نداشتم، اما احساس می‌کردم امروز هم مثل روزهای دیگر است. خوشبختانه همه‌ی رستوران‌ها قبل از برگزاری همایش‌های شبکه‌سازی به رایگان پیش غذا سرو می‌کردند و من هم هر جا این رویدادها را پیدا می‌کردم با کمال میل چند تا پیش غذا نوش جان می‌کردم.

۵-صلاحیت بیشتر یعنی اعتماد به نفس بیشتر

بعد از یک سال لکنت زبان داشتن در حین ارائه بالاخره موفق شدم بدون هیچ یادداشتی ۲۰ دقیقه را سلیس و روان سخنرانی کنم. بعد از هر سخنرانی صلاحیت من بیشتر می‌شد و به تبع آن اعتماد به نفسم افزایش می‌یافت. در سال دوم راحت می‌توانستم بدون هیچ‌گونه نگرانی در طی یک روز برای هزاران نفر سخنرانی کنم.

خیلی زود وضع مالی‌ام بهتر شد و دیگر مجبور نبودم برای گذران زندگی از کارت اعتباری استفاده کنم. البته هنوز هم گاهی اوقات قبض‌ها را دیر پرداخت می‌کردم که این موضوع بعضی وقت‌ها اعصابم را به هم می‌ریخت. چرا با این که کل روز کار می‌کنم، باز دخلم با خرجم نمی‌خواند؟ چطور می‌توانم درآمد بیشتری از خدماتم کسب کنم؟

۶-چطور ثروت خود را افزایش دهید

از آنجا که مجبور بودم برای تأمین مخارجم فکر چاره‌ای باشم، تصمیم گرفتم یک کار پاره وقت راه‌اندازی کنم با عنوان طراحی‌ شان و مقام که برخلاف انتظارم خیلی زود نتیجه داد. ایده این کسب و کار وقتی در ذهنم شکل گرفت که رزومه‌ی یک خانم را طراحی کردم. بعد از این که این خانم در مصاحبه شرکت کرد و شغل مورد نظرش را به دست آورد در ازای طراحی رزومه‌اش به من ۲۵ دلار پول دارد، علاوه بر این مرا به تمام دوستانش نیز معرفی کرد که این یعنی خود به خود مشتریان جدیدی به من رجوع کردند.

همان‌طور که شرکتم هر روز بزرگ‌تر می‌شد، در سال اول چند کارمند استخدام کردم. بین سخنرانی‌ها و نوشتن‌ها، ما به افراد زیادی کمک کردیم تا کتاب‌هایشان را بنویسند و چاپ کنند، وب سایت طراحی کنند و از شبکه‌های اجتماعی استفاده کنند. از زمان راه‌اندازی شرکتم به هزاران نفر کمک کردیم تا کسب و کار شخصی خود را راه‌اندازی کنند و آن را توسعه دهند.

۷-موانع سرنوشت‌ساز

در آن دوران با یک مانع سرنوشت‌ساز مواجه شدم: بهتر بود کسب و کار طراحی‌ شان و مقامم را به یک تجارت مولتی میلیون دلاری تبدیل کنم یا اطلاعاتم در مورد آموزش صحیح را در قالب سخنرانی و همایش با دیگران به اشتراک بگذارم؟

بالاخره تصمیم گرفتم هر دو را دنبال کنم. به محض این که تجارت طراحی‌ شان و مقام را گسترش دادم درآمدم به نحو شگفت‌انگیزی افزایش یافت و در طی این روند مولتی میلیاردر شدم. در نتیجه‌ی این موفقیت مردم مرا به عنوان یک فرد موفق و با تجربه می‌شناختند و به همین دلیل سخنرانی‌هایم نیز دیده شد و مردم سخنرانی‌ها، کتاب‌ها، مقالات و ویدیوهایم را با جان و دل می‌خریدند.

۸-شکست‌ها از راه می‌رسند

در طی مسیر وقتی تصمیم گرفتم در ابعاد بزرگ‌تری بنویسم، سخنرانی کنم و مشاوره بدم چند شکست بزرگ از راه رسید؛ اما خوشبختانه الان به جای صدها هزار مشتری به میلیون‌ها نفر خدمات ارائه می‌دهم. این رؤیایی بود که بعد از تلاش‌ها و عرق ریختن‌ها فراوان به حقیقت بدل شد.

بالاخره بعد از تلاش‌های فراوان نتیجه‌ی زحمت‌های شبانه‌روزی‌ام را گرفتم و به هزاران نفر برای زندگی بهتر کمک کردم. حالا در کمال آرامش می‌توانم عشق و علاقه‌ام را از طریق سخنرانی، کتاب، مقاله و ویدیو در اختیار میلیون‌ها انسان قرار دهم.

۹-پول نتیجه‌ی عشق و شور است

بنده به تجربه یاد گرفتم وقتی کاری را انجام می‌دهید که عاشقش هستید پول به جیب شما سرازیر می‌شود. وقتی به جای جیب مردم فکر نفوذ در قلب‌های آن‌ها باشید موفق‌تر خواهید شد. عشق نیروی خیلی جذاب و گیرایی دارد که مردم را جذب شما می‌کند. عشق و پول همراه یکدیگرند. در واقع پول بالاترین تجلی عشق است.

خوشبختانه هر وقت می‌خواستم کار کنم انرژی داشتم چون عاشق کارم بودم. حالا بیشتر روزها می‌توانم بخوابم و حتی می‌توانم دو یا سه سال اصلاً کار نکنم. فقط افرادی که حاضر باشند بهای خواسته‌های خود را تمام و کمال بپردازند می‌توانند به چنین جایگاه کامل و بی‌نظیری دست یابند. وقتی کاری را انجام دهید که عاشقش هستید و عاشق کاری باشید که انجام می‌دهید آزادی خواهید داشت که به ندرت پول می‌تواند برای شما تهیه کند.

۱۰-بزرگ‌ترین راز ثروت من

هیچ کس نمی‌داند در آینده چه اتفاقی رخ خواهد داد. ما فقط می‌توانیم تا جایی برویم که می‌بینیم. با این حال باید به خود، جامعه و دیگران ایمان داشته باشید. باید خودتان را باور کنید و بدانید هر چه که می‌خواهید و حتی بیشتر از آن می‌تواند اتفاق بی افتد مشروط به این که آن را باور داشته باشید.

چطور در زندگی جواب سؤال‌هایتان را پیدا می‌کنید؟ بزرگ‌ترین راز من این است: به قدرتی که فراتر از خودتان است اعتماد کنید. ساده‌ترین پاسخ است اما حقیقت دارد. وقتی به این قدرت ایمان داشته باشید دیگر هرگز از این که رؤیاهای به ظاهر ناممکن را دنبال کنید نمی‌ترسید چون باور دارید در انتها همه چیز به نفع شما تمام می‌شود و شما به رویای خود می‌رسید.

اگر خودتان را باور کنید، دیگران نیز شما را باور می‌کنند.

مقالات پیشنهادی:

اگر می‌خواهید موفق و ثروتمند شوید، باید بر این ۷ ترس عمده غلبه کنید! / دانیل آلی

تنها به ۵ روش می‌توانید ثروتمند شوید، آیا با این روش‌ها آشنا هستید؟! / دانیل آلی

چطور پولدار شویم: ۵ راز در مورد پول که بیشتر مردم از آن بی‌اطلاع‌اند! / دانیل آلی

لطفاً برای حمایت از ما این مقاله را در یکی از شبکه‌های اجتماعی مورد علاقه‌تان به اشتراک بگذارید. با تشکر